دلا چه کشیدی همیشه رمیدی ولی به نهایت نبوده رهت
جز آنکه شکستی به تیشه ی آهی چه بوده خدا یا مگر گنهت
نه از آشنایان وفا دیده دل نه در باده نوشان صفا دیده دل
بجز شیشه ی غم چه هستی چه هستی
که با سنگ دلدار شکستی شکستی
جز آن که شکستی چو شیشه ی آهی
چه بوده خدا را مگر گنهت