شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

آئینه دوستی



خودت را در برابرم گذاشتی

گفتمت از بغض فرو خفته ی چندین ساله

واز عشقهای ناگفته

از رازسه گانه ی زندگانیم

و از جوانیم

چه خوب دانستم دلم به کج راهه هایی خوش بود

بنام ،عشق

.واینک چه اندوهناک زمانهای بی قراریشان هستم

خود را در تو دیدم

نه آنچنان که می پنداشتم

تامل کردم به آنکه می گفت :

"مردان در مسیرعشق به وسعت نامتناهی نامردند"

پایبندیم خیانتی عظیم بوده در مسیر زندگی

 ودلتنگی ام ذبح مذبوحانه ی جوانی

وبیماری خاطراتشان

در بند نمودن پریدن.

خویش را در تو دیدم

وبسیار شرمگین از آنچه بوده ام .

تو به مهربانی و وسعت خویش

به فردا فراخواندیم .

همراهیت را سپاس

ای خوبترین آینه

ای دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد