دیدار یاران گلهایی در سرزمین آرمیدگان جاوید
جمعه چهارم اردیبهشت ماه 1389
چه دلهره ی شیرینی است آنجا که یک احساس ،پیوند انسانها می شود .،آنجا که عشق ،زبان گویای آنانی می شود که سکوت حکمران سرزمین دلها ونگاه زبان گویایشان است
پر مفهوم ،نافذ وجستجو گر
فتح قله ی گفتن وشکستن سکوت بدست آنانی است که عاشقانه تر در سرزمین آرمیدگان جاودان وخاموشان غوغا گر ،گام نهاد ه اند واینک بیان پر شور آن لحظات از زبان امیر جعفری
سلامی به زیبایی شکوفه های بهاری به دوستان رادیو گلها
.
درابتدا چشمها در هم گره می خورد و سخنی به زبان نمی آمد ، من که خودم خجالت می کشیدم
دوستان رو گرد هم جمع کنم و... تا اینکه شیرین سخن مجلس، با لهجه شیرین اصفهانی ،
همه را با گرمی سخن خودشان گرد هم دعوت کردند. همگی بر سر آرامگاه قمرالملوک گرد
آمدیم و گفتگو های کوتاه آغاز شد - سخن از زنده یاد قمرالملوک و
زندگی او به زیبایی به میان آمد.
مرغ سحر ، به یاد قمر همنوا با نغمه ی تار خوانده شد .
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار .........
ولی از این پس ، آن لحظات گویی هر ثانیه اش ،معجزه ای بود. انگار که
روزها برای این کار تمرین شده بود. انگار که قرار بود این دو استاد بزرگوار با
حضورشان به جمع دوستانه ما عظمتی ببخشند که هر چه در مورد آن بگوییم کم است.
استاد آزادیان به آرامی به سمت تار رفت.
با وقاری که فقط آن را در بزرگان می توان دید. با کسب اجازه تار را بدست گرفت.
نفسها در سینه حبس بود. در همان حال که سیمها کوک میشد در کنارش استاد عسگری با
متانت و مهربانی خودشان نشستند. هنوز به خود نیامدیم که آوای شیرین ابو عطا از
میان ساز وپنجه های استاد آزادیان روح
سرگشته ی ما را نوازش کرد . انگار که هفته ها با هم تمرین کرده بودند- ولی نه این
نبود، قلبهای این دو استاد بود که در یک لحظه چنان در هم گره خورد که هر لحظه آن
درون تو را نیز با خود به میانشان می کشاند. حنجره استاد عسگری جوابی به ساز میداد
که هر دم آن روح را به پرواز فرا می خواند
و همراهی بی اختیار زمزمه ها و نغمه ی دوستان که هر کلام آن ،اشکی از دیدگان بر دل
می ریخت . وباز سکوت پر معنا
دریافت فایل صوتی ویرایش شده از اینجا