کیمیا گر
و تو گفتی حضور ، ونمی دانستی چرا
تو گفتی نشاط پس از حضور وباز نمی دانستی چرا .
من گفتم مسیر،ومسیر بهتر از مقصد وهدف .
سیر در کنون ، سیر در حضور ، فارغ از هر چرایی وچگونگی .
باشیم تا باشد .
وهزاران بار باشد .
باشد چون هستیم .
وهستش از بود مان باشد .
باهم وبه تنهایی.
تا زمانی که بی می ومطرب مست شویم
تا زمانی که تنها احساس ، حضور حاضر کند
وتمام بوده ها را باش کند .
وچه زیباست :
« پرواز را به خاطر بسپار،پرنده مردنی است »
آری
اما مرگ را به پرنده ما هدیه نمی دهیم ،
تا بخاطر آن پروازش را به خاطر بسپاریم .
وچه سخت است
کیمیا گر
تقدیم مرگ
به پرنده .
آه که چه سخت است .
دلنوشته 30/آبان /1384