درست است که وصال مرگ عشق است ،اما وجود عاشق در بود معشوق است .هرگز نخواستم صفای عشق تورا با –حتی – شبنم گل سرخ تعویض نمایم وتقدس آنرا در معبد بزرگ روح جایگزین نمایم .
هیچ گاه از تو برای خود الهه ی زمینی نساختم که تو را وعشقم را محدود نکرده باشم .
آنچه بود به پاکی اشک شمع بود در فراق پروانه ،حس لطیف لطیف اشک شوق در دیدار یار غایب وباران بر تشنه
اما دریغ ندانستم آنچه را داشتم به نداشتنم می کشاند وسبزه ی محبت به سیاهی فراموشی ام می سپارد.
دریغ ندانستم نبود من در هیچ کجا به اندازه ی جا به جا شدن ذرات غبار در فضایی آرام ،برای هیچ کس – حتی تو – مهم نبود.
آنکه برایش می مردم ،مرا نمی دید که برایم تب کند .
بسکه جان در آتش غم سوختیم
در حرم رفتیم ومحرم سوختیم
چون برآوردیم با عشقش دمی
دم فرو بستیم وهمدم سوختیم