نوای کاروان اثر ارزشمند وماندگار عباس خوشدل
با صدای نادرگلچین شعر از ابراهیم صفایی
نوای کاروان
نوای کاروان امشب زند آتش به جانم
خدایا بر ملا شد برملا راز نهانم
مران محمل مران ، ای کاروان آهسته تر رو
که مرد خسته ای وامانده از این کاروانم
سراپا سوز و آهم سرشک غم به دامن
به جایی من نجویم که من گم کرده راهم
نسیم غمش مرا می برد به شهر بی نشانها
من آن آتشم که وامانده ام به جا از کاروانها
غم دل را با که گویم چه آتشها من به جان دارم
نشانیت نجویم که من یاری بی نشان دارم
کجا رفتی ای کبوتر زیبا که دل ز فراغت اسیر جنون شد
خبر نداری که از غم عشقت فسانه شدم من ، وفای تو چون شد