سی روز گذشت .
قرار بود برویم ودیگر نیائیم؛
برویم چون بهانه ای برای ماندن نداشتیم.
رفتیم اما دلمان تاب نیاورد که نیائیم .
و امروز آمدیم
دوباره مثل همان روزها اما کمی خسته تر.
لطف دوستان را سپاس
دشنام دوست نما ها را هم.
صادقانه بگویم ؛
برای دیدارم آزادی
فرصت، بهانه ای برای تردید نیست .
زمان التیام بخش دردهاست
اما نه رهایی بخش آنها.
بگذار زمان روئیدنیها را در قلبت برویاند اگر هنوزدر صادقانه ترین هذیانهایت نام مرا بر لب داری و در پس قرائت قرآنت به من می اندیشی.
به من باز گرد.رجعت تو هیچ چیز را ویران نمی کند اما خاموشی ات آبادیهای مهربانی را کویرخواهد کرد .
راستی
چشمانت هنوز درد می کند ؟؟.