/* /*]]-->*/ خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه کس گیر شده است وقاحتش از یاد رفته وبیماری شده است که از فرط عمومیتش هر که از آن سالم مانده باشد ،بیمار می نماید، مصون بدار تا به رعایت مصلحت ، حقیقت را ذبح شرعی نکنم. دکتر شریعتی
حکایت ، 40 رازِ موفّقیت حکایت دوّّم
طالب دیدار با خدا !
مردی در جستجوی فرزانگی ، تصمیم گرفت به فراز کوه ها برود ، چون به او گفته بودند هر دو سال یکبار ، خداوند در آن جا ظاهر می شود .
در سال اوّل ، هر خوردنی ای که در آن سرزمین یافت می شد ، خورد . سرانجام ذخیره غذائی آن مکان تمام شد و مجبور گردید به شهر باز گردد .
مـرد شِکـوه و شکایت داشت کـه : خـداوند عـادل نیست ! نمی دانست مـن یک سـال تمام برای شنیدن ِندایش صبر کرده ام ؟ من گرسنه بودم و مجبور شدم به شهر باز گردم .
در آن لحظه فرشته ای ظاهر شد و گفت : خداوند بسیار مایل بود با تو صحبت کند . یکسال تمام تو را تغذیه کرد . امیدوار بودبعد از آن خودت غذای خودت را تولید کنی . امّا تو چه کاشتی ؟ اگر یک مرد نتواند در مکانِ زندگی اش ثمره ای برویاند ، آماده سخن گفتن با خداوند نیست .
مکتوب ، اثر پائولو کوئیلو ص 74
با تشکر از دوست خوبم حمید نصری
صد نکته درست آمد وکس را خبری نیست یک نکته خطا رفت و دو صد چشم بر آن است
هیچ کس در خوشبخت ترین لحظاتِ زیستن، بی نیاز از دوست نیست.امّا به یاد داشته باش آنچه در این دوستی مقّدم است حفظ عشق وپاسداری از زندگی است نه چیز دیگر.
بگذار تنها شریک درد های ناگفتنی باشیم که خوشی ها خود به خود شریک دارند وبی نیاز از شراکت ثالث. هیچ یک از ما محقِّ به مسلخ کشاندنِ زندگیمان ، تنها برای دوستی نیستیم.
بهتر است برای زیستن بمیریم که او خود آفریننده ی دوستی است اما برای دوستی زندگی کنیم که زیستن اساس هر دوستی است .در آغازِ مسیرِ زندگی آنچه مهم است اعتماد است چرا که خاطرات بد نخستین، ابدی اند.
ای دوست از درد و رنجهایت سخن بگو ، بگو که گفتن از فشار طاقت فرسای حبس ناملایمات در سینه بکاهد.بگو که گفته باشی ومهراس از اینکه راز از پرده برون افتدکه راز دار، محرم راز است وسنگ صبور.
مگذار که ناگفتنی ها یت چنان غم پنجه در جسم وجانت فروبرد، که غم را اگر پس نرانی ، پیش خواهد راند وتورا فتح خواهد کرد.
اینک گوشی است برای شنیدن ، دلی برای همدلی وزبانی برای همزبانی.بگو که گفتن سبکبالت خواهد کرد.مباد آنکه با دلی خونین به ملاقات خوشبختی بنشینی.
همزبانِ مهربان
گفته ام وباز می گویم که عشق را با دوستی ودوستی را با زندگی میامیز که هر کدام فلسفه ای خاص ویکتاست؛ خوشبخت وشادمانه زیستن باید ارمغان دوستی باشد نه چیز دیگر،وبدان آنچه تو را در راه بزرگ باز می داردشایسته نیست حتی عشق ، حتی دوستی ، حتی همدلی وهمزبانی.
عشق خویش را نثار زندگی خویش کن وبرای سازندگی آن هماره بکوش، که عشق، مهر مندانه زیستن ودوست داشتن وپاس داشتن می خواهد .آری ماهیّت عشق سازندگی است ، عشق را با تباهی میامیز.
مگذار که دوستی ویرانی بیافریندوذرّه ها در قلب باشند ،که ذرّه ای در قلب بهتراست از کوهی بر دیوار.بنام او
تقدیم به کیمیا گر ،اویی که غایب همیشه حاضر است.
آدمها چند دسته اند..... و
آدمهایی که وقتی غایبند، بیشتر هستند تا وقتی که حاضرند. چقدراینها غنیمت اند.
چقدر زندگی به بودنِ این جور آدمها نیازمند است،یک نیازِ حیاتی،اینها معنی زندگی اند،روحِ
« بودنِ » مایند.«آدمهایی که وقتی غایبند بیشتر هستند از وقتی که حضور دارند » و اینهایند آدمهایی که گاه مخاطب حرفهایی قرار می گیرند که نباید خود بشنوند، با این آدمها است که ما همیشه در گفتگوایم ، همیشه با اینهاست که حرفهای خوبمان را می زنیم، حتی حرفهایی را که دوست نداریم بشنوند. به همین هاست که همیشه نامه هایی می نویسیم که هیچگاه نمی فرستیم.حرفهای اصیل حرفهایی نیستند که برای « شنیدن » زده می شوند، حرفهایی هستند که برای « زدن » زده می شوند. نوشته های اصیل،نوشته هایی نیستند که برای خواندن نوشته می شوند،نوشته هایی اندکه برای « نوشتن » نوشته می
شوند. و حرفهایی که خود آدم نیز در آنجا مستمع بیگانه ای است. وحرفهایی که می گوئیم نه تا چیزی گفته باشیم بلکه تا چیزی شنیده باشیم و حرفهایی که دیگر سر به ابتذالِ گفتن فرود نمی آورند.باید اندیشید. فقط اندیشید؛ بیان ندارد. بیان؟ چرا دارد، اما زبانی و کلمه ای نیست بیانش در خلوت است ، به صورت یک اخم، یک موج و برق در پیشانی.یک لرزش لب، یک سکوت سنگین وغمناک، یک لبخند تلخ حسرت بار، تکان خوردن سروگردن،. . . اینهاست جمله ها و واژه های این حرفها . . .
وحرفهایی که دیگر در دسترس اندیشه هم نیست اوج می گیرد و بی وزن می شود و تنها در فضای خیال می پرند . . . گویی« پرندگان موهومی اند که درعدم پرواز می کنند »؛ همچون سایه های گریزنده ای که در خواب آشفته می گذرند؛ وحرفهایی که دیگر در فضای خیال هم نمی گنجند. آنجا هم برایشان تنگ است. خیال هم پا به پایشان نمی آید،اصلا ً طرح ندارند، از هم مشخص و مجزا نیستند، میلیاردها معانی اند که در هم شده اند،درهم ادغام شده اند، با هم ترکیب یافته اند و یک صخره ی عظیم و سنگین و جامدی را تشکیل داده اند.و تنها سنگینی و شکوه و عظمت شان را بر روی سینه مان احساس می کنیم. و در زیر فشار طاقت فرسای آن، از بهت و خفقان و درد ساکت می مانیم. زبان ویژه ای که این حرفها را بیان می کند، یک نوع « سکوت » است.
گزیده ای از: آدم ها وحرف ها نوشته ی دکتر شریعتی
یک شاخه گل برنامه شماره 396 این برنامه در دستگاه ه نوا با اجرای آقای گلپایگانی تنظیم شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب زرین کوب
یک شاخه گل برنامه شماره 388 این برنامه در دستگاه ه دشتی با آواز محمودی خوانساری اجراشده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب زرین کوب
یک شاخه گل برنامه شماره 386 این برنامه در دستگاه شور با آوازوفایی اجرا شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد
یک شاخه گل برنامه شماره 372 محمودی خوانساری آواز این برنامه را اجرا کرده است
با تشکر از استاد ارجمندم زرین کوبیک شاخه گل برنامه شماره 320 این برنامه در دستگاه ه اصفهان با اجرای خانم رامش تنظیم شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب زرین کوب
یک شاخه گل برنامه شماره 238 در گوشه افشاری است. آواز این برنامه راالهه اجرا کرده است
با سپاس فراوان ار جناب آقای زرین کوبیک شاخه گل برنامه شماره 60 در گوشه افشاری است. آواز این برنامه راگلپایگانی اجرا کرده است
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد
یک شاخه گل برنامه شماره 39 آواز این برنامه را الهه اجرا شده است
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد
یک شاخه گل برنامه شماره 35 این برنامه در دستگاه شور با سیما بینا اجرا شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد
یک شاخه گل برنامه شماره 34 این برنامه در دستگاه سه گاه با آوازذبیحی اجرا شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد
برگ سبز برنامه شماره 283 این برنامه با صدای شجریان در دستگاه سه گاه تنظیم یافته است .
برگ سبز برنامه شماره291 این برنامه در دستگاه شوربا آوازوفایی اجرا شده است.
با تشکر از استاد ارجمندم جناب احمد فرد