نگارا ،این همه جور وجفا چیست
دلت بر ما نمی سوزد سبب چیست
بیا آرام جانم روح وروانم
شیرین زبانم رطب چیست
الا ای پیر فرزانـه مکـن عیبـم ز میخانـه
کـه من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نـه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گـلزار اقبالـش خرامانم بحمدالـلـه
نـه میل لاله و نسرین نه برگ نسـترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
---------------------------------------
شعر: حافظ
آهنگ: حسین علیزاده
خواننده : پریسا
دستگاه :نوا
محل اجرا : فستیوال هنر در شیراز
خـــــدایا :
تردیدم را به باور ،
باورم را به ایمان ،
ایمانم را به یقین
و اسارتم را به رهایی
مبدل فرمابه سینه می زندم سر،دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههایت
ترا ز جرگهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنم اگر ای دوست،سهل و زود،رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت"زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم:دلم گرفته برایت
می خواستم بدانم وبرای دانستم اجازه خواستم .ساده ،صمیمی و بی ریا .
اما هیچ گاه پرسشم را نگفتم حتی با اجازه ی تو
اما
امروز تو ،خود بی آنکه بدانی به پرسش ناگفته ام پاسخی کامل گفتی .
گفتی خوب می دانم که ....
و خوب دانستن تو مرا در دنیایی دیگر از ابهامات فرو برود .
باز هم بگوکه سخت مشتاق شنیدنم.
چهره های موسیقی ایران
برنامه ای از محمود خوشنام
با همکاری ژاله کاظمی
در مقدمه ی این برنامه می شنویم:
بیاد آنروز ها هستیم ،آنروزهایی که موسیقی پاک و والای این سامان طنینی دیگر داشت .چه قلبها را می گداخت ،چه اندیشه ها را بر می انگیخت ، چه خونی تازه در رگها جاری می ساخت .بیاد موسیقی گاتها که میراث گرانقدر اوستایی بود که طنین شکوهمند انسانی اش آئین های اهورایی را رنگین می ساخت .که جذبه های دلیر ساز رزمی اش سربازان کوروش بزرگ را در رویارویی با دشمن یاری می داد .به یاد بار بد وترانه های بر انگیزاننده اش که بخشی بزرگ از شکوه کاخهای ساسانی بود واین موسیقی والا که بر پایه های استوار و سترگ انسانس قد برافراشته بود چون دیگر نمودهای فرهنگ کهن ایران زمین هر چند در روند تکاملی خود به طوفونهای تطاول گرفتار آمد ولی زندگی نباخت و....
همزمان با سی و پنجمین سالگرد تاسیس رادیو ایران ،اولین برنامه ی چهره های موسیقی ایران با حضور خانم مرضیه وابراهیم صفایی (محقق و مورخ )
این برنامه به مدت 32 دقیقه وحجم 15 mg
هر گاه "بار دیگر شهری که دوست می داشتم "نادر ابراهیمی را می خوانم در ذهنم خاطراتی ورق می خورد که گاه بیانش با کلمات نادر می آمیزد و این آمیزه ای است از نادر وناگفته های من
برای آنکه نمی خواند!!
میان بیگانگی ویگانگی هزار خانه است .آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد .
غریب نبود اما برای شنیدن پاره های بودنمان هزار فرسنگ فاصله داشت .
و نمی دانستم فرصتی برای بخشیدن ،فرصتی برای از یاد بردن است .امروز دانستم زمان جاودان بودن همه چیز را نفی می کند آنچه ماندنی است ورای من وتوست
ایمان دارم عشق تنها تعلق است ،عشق وابستگی است ،انحلال کامل فردیت است در جمع .
تو آنروز در فرازی ایستاده بودی که هزار راه را می توانستی ببینی .گر چه دیدگانت دردی همیشگی داشت اما درد امان آنرا می داد راهه را تا اعماقشان بپایی وهمت مردانه ات تو را به بهانه ی فرصت خواهی پذیرایی از روح دردمندت تو را از بازی صادقانه ای باز می دارد .
فرصت خواهی تو گام نهادن در راه اختتام تمام اندیشه ها ورویا ها بود
اینک به سرود نام تو می اندیشم ودر انتظار قدمهای تو بر برگهای خشک شاهدان هستم .
فراموشی را بستائیم چرا که مارا پس از مرگ نزدیکترین دوست زنده نگه می دارد وفراموشی را با دردناکترین نفرتها بیاموزیم .زیرا انسان دوستانش را فراموش می کند ورنگ مهربان نگاه یک رهگذر را .... هم فراموش می کند .
مرا بشنوی یا نه ،مرا جستجو کنی یا نکنی من مرد خدا حافظی همیشگی نیستم .باز می گردم من روان دائم یک دوست داشتن هستم .
هیچ پایانی به راستی پایان نیست در هر سر انجام مفهوم یک آغاز نهفته است .
آهنگها تنهایی را تسکین می دهد اما تسکین تنهایی ،تسکین درد نیست در کنار بیگانه ها زیستن در بی رنگی وصدابودن است.
صدای دلنشین ومحزون خواننده ، حرفهایی را بیان می کند
که یاران شاهدان را دعوت به شنیدن آن می کنم .
خواننده ی این ترانه زیبا خانم پریسا واز ساخته های استاد عباس خوشدل می باشد که آقای افتخاری هم -طبق معمول - با شعری دیگر باز خوانی کرده اند .
ای مونس تنهائیم ،ای آگه از شیدائیم
امشب حکایت ز دست غم با تو می گویم
من جز تو کی دارم کسی شاید به فریادم رسی
امشب حکایت ز دست غم با تو می گویم
تنهای تنها ماندم خدایا بی همزبانم
از دست غمها افتادم از پا از خود مرانم
خدایا ،خدایا ، خدایا
به ظلمت شبهای من نه پر تو نور سحری نور سحری روز دگری
به خلوت دنیای من ،به گرمی شور وشرری نور سحری
سرگشته چون پیمانه ام
با عالمی بیگانه ام آشنای من تنها تویی ای خدای من
یاری نمانده به غیر از غم در کنار من
تنها تو هستی در این عالم غمگسار من
خدایا ،خدایا خدایا
خسته ام!
حتما تا به حال
هزار مرتبه این کلمه را
در کتاب شاعران دیگر این شعر دیده ای!
من از آنها خسته ترم!
باورکن!
امشب پرده تمام پنجره ها را کشیده ام!
می خواهم بنشینم و یک دل ِ سیر،
برایت گریه کنم!
این هم از فواید ِ مخصوص ِ فلات ماست،
که دل شاعرانش
تنها با گوارش ِ گریه سیر می شود!
ار گریه های بی گناه گهواره به این طرف،
تا دمی دیدگانم به سمت و سوی دریا رفت
صدایی از حوالی پلکهای پدرم گفت:
«-مردها گریه نمی کنند!»
حالا بزرگ شده ام!
می دانم که پدرم نیز
بارها در غم تقویمها گریه کرده است!
حالا می دانم که هیچ غمی غم آخر نخواهد بود!
هوس کرده ام که این دل بی درمان را،
به دریای گریه بزنم!
هوس کرده ام دیده ام را،
به دیدار دریا ببرم!
باید حساب تمام بغض های فروخورده را روشن کنم!
حساب ترانه های مرطوب را!
حساب گریه های گم شده را ...
یغما
گلرویی
· نام : معصومه دده بالا
· نام هنری : هایده
· تاریخ تولد : 1321
· محل تولد : تهران
· تاریخ وفات : 1368
· محل وفات : آمریکا
هایِده واژهای عربی است به معنای زن توبه کرده که با نگاه به نامهای آلمانی چون هایدی، هایدا و هایده در زبان فارسی رواج یافته است.
هایده در سال 1321 هجری شمسی درتهران ( و بنا بر قولی در یکی از روستاهای کرمانشاه) بدنیا آمد. وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید.
هایده در سن بیست و شش سالگی، در ۱۳۴۷، فعالیت حرفه ای خود را با خواندن ترانه "آزاده" اثر استادش علی تجویدی که بر روی آخرین سروده رهی معیری ساخته شده بود آغاز کرد. اجرای این اثر با ارکستر بزرگ گلها در رادیو تهران موجب شهرت هایده شد. وی پس از اجرای چندین اثر دیگر از تجویدی، از نخستین سال های دهه ۱۳۵۰ به خواندن ترانه های پاپ علاقه مند شد که بیشتر از ساخته های جهانبخش پازوکی، محمد حیدری و انوشیروان روحانی بودند.
ترانه هایی چون "نوروز آمد"، "سوغاتی" و "گل سنگ" از معروف ترین ترانه های هایده در آن دوران است. وی چندی پیش از پیروزی انقلاب راهی لندن شد و از ۱۳۶۱ در لس آنجلس به فعالیت ادامه داد. اجرای ترانه های نوستالژیکی که گویای حال ایرانیان از ایران گریخته و حتی ایرانیان مقیم داخل بود هایده را بیش از پیش محبوب ساخت.
موسیقی این ترانه ها اغلب از فرید زلاند، صادق نوجوکی، آندرانیک، محمد حیدری، انوشیروان روحانی و ترانه ها سروده لیلا کسری (هدیه)، اردلان سرفراز، بیژن سمندر و ... بود؛ همچنین باید از منوچهر چشم آذر نام برد که تنظیم های هنرمندانه او موجب جاودانگی ترانه هایی چون "شانه هایت را برای گریه..."، "ساقی" و "یارب" شد.
از کنسرت های موفق هایده در خارج از ایران می توان به کنسرت ۱۹۸۲ با گروه سازهای ایرانی (به سرپرستی منوچهر صادقی) در دانشگاه یو.سی.ال.ای در کالیفرنیا، کنسرت های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ در آلبرت هال (به رهبری فرنوش بهزاد) در لندن و کنسرت ۱۹۸۶ در موزیک هاله (هامبورگ) اشاره کرد.
پروفسور اریک نخجوانی درباره صدای هایده در دانشنامه ایرانیکا (Encyclopedia Iranica) می نویسد: "تلفیق قدرت حنجره و مهارت در تکنیک های آوازی، به صدای کنترآلتوی او جنس و طنینی نادر برای اجرای آواز داده بود. از آن گذشته، حس قوی او در زمان بندی موسیقایی، داشتن ریتم روان در اجرا و بیان شاعرانه و موثر موسیقایی، به او این امکان را داد تا هر ترانه ای را که می خواند به شکلی تاثیرگذار اجرا کند..."
بیشتر ترانه های هایده به همت منوچهر بی بیان بنیانگذار و تهیه کننده برنامه های تلویزیون جام جم در لس آنجلس به صورت نماهنگ (موزیک-ویدئو) در آمد که بخشی از آنها در سال ۲۰۰۳ به صورت غیرقانونی توسط یکی از کمپانی های ایرانی در لس آنجلس به صورت دی.وی.دی و طبعاً با کیفیتی نه چندان مطلوب انتشار یافت.
هایده در آخرین شب زندگی اش در باشگاه کازابلانکا در حومه سان فرانسیسکو همراه با پرویز رحمان پناه (تار)، عبدی یمینی (کیبورد)، سیامک پویان (تمبک) و ... برنامه ای بیاد ماندنی اجرا کرد. این برنامه سه ساعت و نیمه توسط خسرو مترجمی (بنیانگذار شبکه آموزشی آی.تی.سی در کالیفرنیا) فیلمبرداری شده ولی با گذشت شانزده سال، به دلایل نامعلوم هنوز انتشار نیافته است.
هایده در آخرین ماه های عمر خود مشغول ضبط یک آلبوم از ترانه های شاد از آثار جهانبخش پازوکی و حسین واثقی بود و در حالی که قراردادی نیز با سعید دیهیمی (نوازنده پیانو) که سابقاً ترانه بیاد ماندنی "نامه" را برایش ساخته بود داشت راهی سانفرانسیسکو شد؛ سفری که دیگر بازگشتی نداشت...
هایده در روز بیستم ژانویه ۱۹۹۰ برابر با سی دی ماه ۱۳۶۸ ساعاتی پس از اجرای کنسرت در سالن کازابلانکا، بر اثر سکته قلبی درگذشت. او در گورستان وست وود با حضور هزاران نفر از ایرانیان مقیم آمریکا به خاک سپرده شد. شانزده سال از درگذشت زودهنگام هایده گذشته ولی در روزگاری که عمر ترانه ها به چندماه و چند هفته رسیده، ترانه های او در میان ایرانیان همچنان دوستداران بیشماری دارد.
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم
ای خدا...ای خدا...ای خدا
ای خدا ...ای خدا...ای خدا
ای خدا
دیگه دنیا واسه من تاریکه
زندگی کوره رهی باریکه
آخر قصه ی من نزدیکه
این منم از همه جا وا مانده
از همه مردم دنیا رانده
رانده و خسته و تنها مانده
ای خدا...ای خدا...ای خدا
عشق بی غم توی خونه
خنده های بچه گونه
به دلم شد آرزو
بازی عمرمو باختم
آخه امیدی که ساختم
عاقبت شد زیر و رو
ای خدا...ای خدا...ای خدا
تو بر من ای فلک بیداد کردی
دل شاد مرا نا شاد کردی
شکستی در گلویم شوق اواز
نصیبم ناله و فریاد کردی
ای خدا...ای خدا...ای خدا
ای خدا...ای خدا...ای خدا
میان جمعی دل من از چه تنهایی
دیوانگی های تو هم شد تماشایی
گرفته کارمن وتو رنگ رسوایی
به کجا بریم
شکسته بال وپر من
چکند ،شررت به مشت خاکستر من
عمری ای دل اسیر غمها بودی
شمع جمع و همیشه تنها بودی
مگو دگر تو دلا حکایتی ز وفا ،حکایتی ز وفا
بگذر ز آرزویی که دگر هرگز ثمر ندارد
چکنم که ناله های شب مستی هم اثر ندارد
دلهای ما بند بلا نهاده هستی
بود پناه ومن و تو سکوت ومستی
مکش به صحرای جنون مرا تو ای دل
مکش به صحرای جنون مرا تو ای دل
مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
شب که از راه می رسه غربت هم باهاش میاد
تـــوی کوچــه های شهــر بـاز صــدای پاش میاد
من غم های کهنه ام رو برمی دارم
کـه تــوی میخـــونه هــا جــا بگذارم
می بینم یکی میاد از میخونه
زیـر لــب مستـونه آواز میخونه
مستی ام درد منو دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه
گرمی مستی میاد توی رگهای تنم
می بینم دلم می خواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به حرفهای من گوش بده
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
ولی از بخت بدم اونهم غمه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده، منو رها نمی کنه
خسته از هر چی که بود،خسته از هر چی که هست
راه می افتــم کـه بــرم مثــل هــر شــب مست مست
باز دلــم مثـل همیشــه خالیه
باز دلم گریه تنهایی می خواد
برمی گردم تا ببینم کسی نیست
می بینــم غــــم داره دنبــالم میاد
مستی ام درد منـو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده،منورها نمی کنه
منو رها نمی کنه
شعر : اردلان سرفراز
سحرا وقت دعا
من به پرباری ابرم
به سبکبالی باد
با خدا حرف میزنم
با خدا که موج نورش
توی لحظه هام میاد
اون خدایی که همه عالم از اوست
رو بلندی پای ابرا میشینه
میدونم که های های
گریه هامو میشنوه
میدونم که اشکامو میبینه
صدای اذون میاد
صدای اذون میاد
میپیچه تو نفس ساده صبح
رو لبم نشسته آه و
دل من غرق گناه
سر میذارم روی سجاده صبح
سحرا وقت دعا
من به پرباری ابرم
به سبکبالی باد
با خدا حرف میزنم
با خدا که موج نورش
توی لحظه هام میاد
اون به محراب یقینم میبره
به سراپرده دینم میبره
اون تسلای وجود
سر هر بود و نبود
به شکوه لحظه های
بهترینم میبره
اون که تاریخ بلند کبریاش
تو دلاغریضه ستایشه
سر به سجده ش میذارم تا بمیرم
واسه رفتن تن من یه خواهشه
واسه رفتن تن من یه خواهشه
سر به سجده ش میذارم تا بمیرم
واسه رفتن تن من یه خواهشه
صدای اذون میاد
صدای اذون میاد
میپیچه تو نفس ساده صبح
رو لبم نشسته آه و
دل من غرق گناه
سر میذارم روی سجاده صبح
سحرا وقت دعا
من به پرباری ابرم
به سبکبالی باد
با خدا حرف میزنم
با خدا که موج نورش
توی لحظه هام میاد
می دونم که یه روز تو میای سراغ قلبم
تو یه روز مثل گل, و ا می شی تو باغ قلبم
مثل یه چشمه می شه پر موج,
یه روزی سراب قلبم
مثل یه عکس قشنگ, اسم تو
می شینه تو باغ قلبم
تو می دونی که تو دستات,
واسه من عمر دوباره است
تو می دونی که تو چشمات,
شب من غرق ستاره است باغ غمگین زمستون,
پیش تو گلخونه می شه شب ساکتم سراسر
, مستی شبونه می شه تو بیا تو هر نمازم
, با تو عاشقونه باشه واسه فریاد دل من
, غم تو بهونه باشه مثل من خدا خدا کن
, مثل من عشقو صدا کن تو که از تبار عشقی,
واسه عاشقا دعا کن
سلام ای بهترینم
هنوز عاشق ترینم
اگر از آشیونه دور دورم
غم عشقت تو قلبم مونده با من
از اون خوابی که اسمش زندگی بود
همون عشق و همون غم مونده با من
نگیری عشق و از من
که میمیرم به غربت
دلم با درد این عشق
یه عمر کرده عادت
تو ویرون من یه سرگردون فلک کارش
همینه
من و رسوای عالم کرد خودش رسوا ترینه
نه دیدی گریه هامو نه خوندی قصه هامو
به اونجایی رسیدم که گم کردم خدامو
چه بنویسم از این دنیا ؟؟
به دنیا دل نبندید
فقط یک آهه و یک دم به فردا دل نبندید
سلام ای بهترینم
هنوز عاشق ترینم
شبای غربت اینجا سرد سرده
فقط شب درد بی خوابیم قشنگه
عزیزم زندگی معنای درد
فقط این عشق و بی تابیم قشنگه
دل آرامی یا بلای منی
قبله عشقی یا خدای منی
شور عشقو جوا نی تو ئی تو
مراد من از زندگا نی تو ئی تو
اگر جو یم مه تو بر بام آ ئی
مگر نوشم می تو در جام آ ئی
ز چشمم چه بیتاب ز جان سیرم
نگاهی نگاهی که می میرم
به عشقت خاطر من نشد جز نا مو رازی
که در ا ین بستر غم دل من رنگ شادی
نمی گیرد
بیا ا ین دم آخر رها کن گفتگو را
نگاهی به رهی کن مرنجان دل او را
که می میرد
دگر چون می ناله ها نکنم
شکوه عشقت با خدا نکنم
چون که روی صفا ئی نداری
دلو جان درد آشنا ئی نداری
چه شد آن شبها که با من بودی
به جای اشکم به دامن بودی
ز چشمم چه بیتاب ز جان سیرم
نگاهی نگاهی که می میرم
شاعر : رهی معیری خواننده : هایده