شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

شعری از استاد امین زاده

همیشه در صدای این مرد هنرمند  معصومیتی احساس می کنم که شنیدن شعر هایش را دلنشین تر می کند بهترین هدیه ای که می توانستم به یکی از دوستان خود بدهم همین شعر بود که تقدیم خواهد شد .

آقای امین زاده متخلص به " فرخ "  از بهترین شعرای معاصر هستند
سالهااست که منزل ایشان میعاد گاه هنرمندان و عاشقان هنرموسیقی است ضمنا ایشان نوازنده قدیمی ویلن هم هستند و مرحوم شاپور نیاکان  هرهفته به منزل ایشان میرفت و بیشتراز هرکسی با ایشان مانوس بود  بسیار با محبت و خالص و عاشق هنر موسقی است و دارای صفای باطن است  این بزرگ مرد زندگی خودرا وقف این هنر ارزشمند کرده خدا ایشان را برای همه شیفتگان فرهنگ و هنر حفظ کند
 ضمنا ایشان تنها کسی است که فایلهای تصویری مرحوم نیاکان را که خودشان تصویر برداری کرده اند دارد. در پستهای آینده کارهای دیگری از این عزیز گرانمایه تقدیم می گردد .

آمدی جان به فدای قدمت، دیر چرا

شدم اکنون که ز خود خسته ودلگیر، چرا

تا جوان بودم  ومشتاق، گریزان بودی

آمدی تا شدم ازبودن خود سیر چرا

خوب دانی که مرا بار غم هجران بود

از چه پرسی که شدم  پر شکن وپیر چرا

تا که دلبسته به آن زلف رها گردیدم

دل بریدی ز من بسته به زنجیر چرا

سالها دیده به در دوخته بودم شب وروز

حلقه بر در نزدی، این همه تاخیر چرا

حالیا رفته زکف عمر ونباشد امید

دیر کردی صنما یکسره تدبیر چرا

چه حسابی به سرت آمدو یادم کردی

با دلم یک دله شو حیله وتزویر چرا

عمر فرخ به سر آمد به سرم خاکستر

بی کسی بوده مرا قسمت وتقدیر چرا

 

دریافت این شعر زیبا با صدای شاعر
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد