شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

شاهدان

بی قرار هیچ قراری نبودم ،مگر قراری که با تو داشتم و هرگز نیامدی.

خاموشی زاینده رود


 


من اکنون لحظات ناب وزیبای تنهائیم را در کنار رود پر هیاهو اما خاموش زاینده رود می گذرانم.به هر سوی می نگرم گویی حلقوم پرفریاد و خروشان این رگ زندگانی شهر تاریخی اصفهان خشکیده و زبان در کامش فسرده است .

اینجا تنها مجال خود نمایی علفهای هرزی شده است که در نبود تلاطم آبهای آرام و آرامبخش زاینده رود در نهایت بی نظمی زمین را پوشانده است .

دیگر نمی توان روان اندوهبار وغمناک را به روانی ِآبهای زیبا داد وطراوت وشادابی را گرفت .

اینجا ، آن بنا های پرعظمتی که تاریخ گویایی از قدمت و فرهنگ وهنر ومعماری بوده است وبا جریان آب، حیات و زیبایی می گرفت در سکوتی مرگبار و اندوهبار کویر ی زاینده رود فرو رفته است .

شاه نشین پل خواجو میزبان خوبی برای غزلخوانان و آواز خوانان عاشق نیست دیگر هیچ عابری گوش خسته ی  خود را بر صدای آبها ی این رود نمی سپرد ولحظه ای برای شنیدن آوازها توقف نمی کند و با شتاب از روی پل همچنان در خود فر وفته می گذرد .


دوست نازنینی پس از بردن نام زاینده رود گفت :آتشی بر جانم افتاد که جز با دیدن ودستی بردن در آن رود پاک خاموش نخواهد شد .با شرمساری می گویم این رود دیگر آتشی را خاموش نخواهد کرد اما خاموشی اش دلهای زیادی را به آتش کشیده است .


(این عکس  حد فاصل پل فلزی و و پل مارنان(بیشه حبیب) در تاریخ جمعه نهم اردیبهشت ماه 1390 است .)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد